در جاي ديگر ميفرمايد: «بدترين جنبندههاي روي زمين نزد خداوند كساني هستند كه كافر شدند و در كفر مصر و راسخ گرديدند، پس ايشان ايمان نميآورند؛ كساني كه از ايشان پيمان گرفتي پس عهد خود را شكستند در هر باري كه پيمان بستند و ايشان از شكستن پيمان نميپرهيزند يا از عقوبت آنها نميترسند.»[3]
اين آيه درباره يهوديان بنيقريظه نازل شده كه با رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ عهد كرده بودند به دشمنان اسلام كمك ندهند ولي نقض عهد كرده در جنگ بدر مشركين را به سلاح ياري كردند و بعد از آن به رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ گفتند ما عهد را فراموش كرده بوديم براي بار دوم عهد بستند و باز در جنگ خندق پيمان را شكسته با ابوسفيان براي جنگ با پيغمبر متحد شدند.
بالجمله بدترين موجودات روي زمين كساني هستند كه از بازخواست خدا نميترسند و در پيمان شكني بيباكند مانند يهود بنيقريظه كه با رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ عهد كردند كه خيانت نكنند و ضرري نرسانند و دشمنان آن حضرت را ياري نكنند و در عوض بر دين خود ثابت و مسلمانان در امان باشند و چون چند مرتبه نقض عهد كردند پس خداوند در اين آيات امر فرموده با آنها قتال كنند.
در چند جاي قرآن مجيد وفاي به عهد را واجب و روي آن تأكيد فرموده ميفرمايد: «به پيمان (پيماني كه خدا با شما بسته است از تكاليف شرعي و عهدي كه با يكديگر ميبنديد و عهدي كه با خدا ميبنديد) وفا كنيد به درستي كه پيمان مورد بازخواست خواهد بود».[4]
در جاي ديگر ميفرمايد: «اي كساني كه گرويدهايد به تمام عقدهاي خود وفا كنيد[5] كه از آن جمله پيمان با خدايا بندگان خداست و دربارهي اهل صدق و تقوا ميفرمايد «آنان كه به پيمانشان چون پيمان بستند، وفا كنندگانند».[6]
در سورهي صف در مقام توبيخ ميفرمايد: «اي كساني كه ايمان آوردهايد چرا چيزي را كه انجام نميدهيد ميگوييد، بزرگ است از روي شدت غضب و خشم نزد خدا آنچه را انجام نميدهيد بگوييد».[7]
در تفسير اين آيه شريفه از حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ مروي است كه فرمود: «مؤمن به برادر ديني خود كه وعده ميدهد مانند نذر است يعني بايد حتماً وفا كرده شود ليكن در مخالفت آن كفاره نيست پس كسي كه با مؤمني خلف وعده كند اول مخالفت خدا را كرده و خود را در معرض خشم او قرار داده است چنانچه در آيه گذشته فرمود.[8]
و امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: «پيمان شكني موجب خشم خدا و مردم است و خداوند ميفرمايد خشم خدا بزرگ است در اينكه ميگوئيد آن چه را به جا نميآوريد».[9]
پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ميفرمايد: كسي كه پيمان شكن باشد ديندار نيست.[10]
و حضرت باقر ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: چهار چيز است كه عقوبتش زودتر از هر چيز ميرسد.
1ـ كسي كه به او احسان كني و در عوض نيكي با تو بدي كند.
2ـ كسي كه تو به او ستم نكني و او به تو ستم كند.
3ـ كسي كه در امري با او عهد كني تو وفا كني و او به تو مكر و خيانت كرده، به آنچه عهد كرده وفا نكند.
4ـ كسي كه به رحم خود صله كند و آن رحم از او ببرد.[11]
ابو مالك به حضرت سجاد ـ عليه السّلام ـ عرض كرد مرا از تمام آداب دين باخبر گردان. حضرت فرمود: گفتار درست و حكم كردن به عدل و وفاي به عهد.[12]
آيات و روايات وارده در اهميت وفاي به عهد بسيار است و همين، مقداري كه ذكر شد كافي است.
اقسام نقض عهد و حكم آنها: عهد بر سه قسم است: عهدي كه خدا با بندگانش فرموده، عهدي كه مردم با خدا ميكنند، پيماني كه مردم با يكديگر ميبندند.
1ـ عهد خدا همان است كه در عالم ذر بين پروردگار عالم و بني آدم واقع شده چنانچه در قرآن مجيد و اخبار كثيره رسيده و خلاصهاش اين است كه در عالم ذر كه مقدم بر دنيا است خداوند ارواح بشر را آفريد به طوري كه داراي ادراك و شعور و قابل مخاطبه و مكالمه بودند و از آنها به پروردگاري خويش اقرار گرفت و از ايشان پيمان گرفت كه بر اين اقرار ثابت قدم بوده، براي او شريكي قرار ندهند و از دستورهاي پيامبران سرپيچي نكرده شيطان را پيروي نكنند و خداوند هم عهد فرمود كه در مقابل پيمان ايشان، ياريشان بفرمايد و رحمتش را شامل حالشان فرموده در بهشت جايشان دهد و اگر به عهد خود كه در عالم ذر متعهد شدهاند اينجا وفاء نكنند از آنچه خداوند وعده فرموده بيبهره باشند، چنانچه ميفرمايد: «به آن عهدي كه با من كرديد وفا كنيد تا من هم به آنچه به شما عهد كردهام، وفا كنم»[13] و نيز ميفرمايد: «آيا با شما اي فرزندان آدم پيمان نبستم كه ابليس را نپرستيد».[14]
از جمله پيمانهاي پروردگار عالم در عالم ذر موضوع ولايت امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ و ائمهي طاهرين است كه از بشر پيمان گرفت چنانچه در روايات بسياري به آن اشاره شده است و در تمام كتابهاي آسماني تذكر فرموده و جميع انبياء آن را تبليغ فرمودهاند.
بعضي از علماء عالم ذر را منكر شدهاند و آيات و اخبار اين موضوع را به عالم فطرت و آنچه خدا در عقول بشر به وديعه گذاشته و الهام فرموده تأويل ميكنند و ميگويند خداوند توسط انبياء و كتب آسماني به آن پيمانهاي فطري اشاره ميفرمايد و تحقيق اين مطلب از بحث كتاب خارج است.
بهرحال شكستن پيمان خدا چه ظرف وقوع آن عالم ذر باشد يا عالم فطرت، گناه كبيره بلكه اكبر كبائر است و بيشتر آيات و اخباري كه در تأكيد وجوب وفاي به عهد و حرام بودن شكستن آن رسيده و عقوبتهاي سخت بر آن مترتب شده راجع به اين قسم عهد است چنانچه پس از مراجعه به اخبار روشن ميگردد.[15]
بنابراين هر كس ميخواهد به وعدههاي خداوند برسد بايد به تمام عهدهايي كه با او شده وفاءكند.
استجابت دعا وعدهي خداست: از جمله وعدههاي خدا اجابت دعوات است بنابراين شرط وفاي به اين وعده وفا كردن بندگان به عهدهاي اوست.
حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: هرگاه بنده، خدا را به نيَّت درستي بخواند و دلش براي خدا خالص شده باشد پس از آن كه به پيمانهاي خدا وفا كرده دعايش مستجاب ميشود و هرگاه بندهاي خدا را بدون نيت و اخلاص بخواند دعايش مستجاب نميشود آيا خدا نفرموده به عهد من وفا كنيد تا من هم به عهدي كه با شما كردهام وفا كنم. پس كسي كه عهد خدا را وفا كند به وعدههايي كه به او داده شده وفا ميشود.[16]
2ـ قسم دوم عهدهاي است كه شخص ابتدا با خداوند ميكند و داراي احكامي است از آن جمله:
پيمان شكني نفاق ميآورد: در بزرگي اين گناه همين بس كه نفاق را در قلب ميروياند و ساعت مرگ با كفر مرده و در زمرهي منافقين محشور ميگردد چنانچه در قرآن مجيد تذكر ميفرمايد: «از منافقين كساني هستند كه با خدا عهد كردند اگر به آنها از فضلش مالي دهد هر آينه صدقه ميدهيم و زكاتش را ميپردازيم و از جمله نيكوكاران و شايستگان در اطاعت اوامر خدا ميگرديم. پس چون خداوند از فضلش مال بسياري به آنها داد، بخل كردند و روي گردانيدند از عهدي كه با خدا كرده بودند در حالي كه از اطاعت خدا اعراض كنندگانند پس از پي درآورد (اين بخل و پيمان شكني) نفاقي را كه در دلشان متمكن و راسخ است و از بين نميرود تا روزي كه جزاي عمل خود را ببينند (ساعت مرگ يا روز قيامت) به سبب آنچه با خدا خلاف عهد كردند از تصديق و نيكو كاري و به سبب آنكه دروغ ميگفتند».[17]
بنابراين پيمان شكني و دروغگويي سبب نفاق است كه در دل ميماند و با آن شخص ميميرد.
پيمان با مردم: قسم سوم پيمانهايي است كه مردم با يكديگر ميبندند. ظاهر از عموم آيات و اخبار بسيار وجوب وفاء به اين قسم از عهد و حرمت شكستن آن است مانند آيه شريفه «به پيمان وفا كنيد جز اين نيست كه پيمان پرسيده شده است.»[18]
و همچنين آيه «و اهل صدق و تقوي آنهايي هستند كه به پيمانهاي خود زماني كه ميبندند وفا كنندهاند»[19] و از صفات رستگاران از دوزخ و داخل شوندگان به بهشت آن است كه «امانتها و پيمانهاي خود را رعايت ميكنند و به آن وفا مينمايند.»[20]
و در روايتي كه از حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ گذشت فرمود: وعده دادن مؤمن به برادر ديني خود نذر لازم است و اگر خلف وعده كرد كفاره ندارد (در بعضي موارد به واسطهي بزرگي گناه كفاره ندارد مانند قسم دروغ چنانچه ذكرش گذشت) تا آخر روايت كه معلوم ميشود وفاي به پيمان مردم هم واجب است.
[1] . والذين ينقضون عهد الله من بعد ميثاقه و يقطعون ما امر الله به ان يوصل و يفسدون في الارض اولئك لهم اللعنة و لهم سوء الدار (سوره رعد، آيه 25).
[2] . بلي من او في بعهده و اتقي فان الله يحب المتقين ـ ان الذين يشترون بعهد الله و ايمانهم ثمناً قليلاً اولئك لاخلاق لهم في الاخرة ولا يكلمهم الله ولا ينظر اليهم يوم القيمة ولا يزكيهم و لهم عذاب اليم (سوره آل عمران، آيه 76 و 77).
[3] . ان شر الدواب عند الله الذين كفروا فهم لايؤمنون الذين عاهدت منهم ثم ينقضون عهدهم في كل مرة و هم لايتقون (سوره انفال، آيه 57).
[4] . واوفوا بالعهد ان العهد كان مسئولاً (سوره اسراء، آيه 34).
[5] . يا ايها الذين آمنوا اوفوا بالعقود (سوره مائده، آيه 1).
[6] . و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا (سوره بقره، آيه 177).
[7] . يا ايها الذين آمنوا لم تقولون مالا تفعلون كبر مقتا عند الله ان تقولوا مالا تفعلون (سوره صف آيه 2 و 3).
[8] . عبدة المؤمن اخاه نذر لا كفارة له فمن اخلف فبخلف الله بدء و لمقته تعرض و ذلك قوله تعالي يا ايها الذين آمنوا لم تقولون مالا تفعلون كبر مقتاً عندالله (وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب 109، ص515، ج8).
[9] . الخلف يوجب المقت عندالله و عند الناس قال الله تعالي كبر مقتاً عند الله ان تقولوا مالا تفعلون. (نهج البلاغه في عهده ـ عليه السّلام ـ الي مالك الاشتر).
[10] . قال ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ لادين لمن لا عهد له (بحار الانوار).
[11] . عن ابي جعفر ـ عليه السّلام ـ قال ـ عليه السّلام ـ اربعة اسرع شئ عقوبة رجل احسنت اليه و يكافئك بالاحسان اليه اسائه و رجل لاتبغي عليه و هو يبغي عليك و رجل عاهدته علي امر فمن امرك الوفاء به و من امره الغدر بك و رجل يصل قرابته و يقطعونه (خصال).
[12] . عن ابي مالك قال قلت لعلي بن الحسين ـ عليه السّلام ـ اخبرني بجميع شرايع الدين قال ـ عليه السّلام ـ قول الحق و الحكم بالعدل و الوفاه بالعهد (خصال).
[13] . اوفوا بعهدي اوف بعهدكم (سوهه بقره، آيه 38).
[14] . الم اعهد اليكم يا بني آدم ان لاتعبدوا الشيطان (سوره يس، آيه 60).
[15] . الذين ينقضون عهد الله قال ـ عليه السّلام ـ اي عهد الله المأخوذ عليهم لله بالربوبية و لمحمد ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ بالنوبة و لعلي ـ عليه السّلام ـ بالامامة و لشيعتهم بالمحبة و الكرامة من بعد ميثاقه قال ـ عليه السّلام ـ اي احكامه و تغليظه. (تفسير علي بن ابراهيم قمي).
و عن الباقر ـ عليه السّلام ـ في قوله تعالي و اوفوا بعهدي اوف بعهدكم قال ـ عليه السّلام ـ اوفوا بولاية علي بن ابي طالب ـ عليه السّلام ـ اوف لكم بالجنة (تفسير عياشي).
[16] . في صحيحة القمي عن جميل عن ابي عبدالله ـ عليه السّلام ـ ان العبد اذا دعا الله تعالي بنية صادقة و قلب مخلص استجيب له بعد وفائه بعهد الله عزّوجلّ و اذا دعا الله بغيرنية و اخلاص لم يستجب له اليس الله يقول افوا بعهدي اوف بعهدكم فمن و في و في له (سفينة البحار، ج1، ص499).
[17] . سوره توبه، آيات 76 تا 78.
[18] . واوفوا بالعهد ان العهد كان مسئولاً (سوره اسراء، آيه 34).
[19] . و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا (سوره بقره، آيه 177).
[20] . والذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون (سوره مؤمنون، آيه 8).
@#@
پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ميفرمايد كسي كه به خدا و روز جزا ايمان آورده وقتي وعدهاي ميدهد بايد وفا كند[1] پس وفاي به عهد از لوازم ايمان به خدا و روز جزا است.
دلالت اين دو حديث بر وجوب وفاي به عهد خوب واضح است خصوصاً حديث اول كه مشتمل تهديد شديد بر مخالفت عهد است و بيان اينكه مراد از آيات اول سورهي صف خلف وعده است و مشتمل بودن آيات مزبور بر تأكيد و مبالغه در تهديد پوشيده نيست بنابراين تفسير آيه خود دليلي مستقل بر حرمت خلف وعده به طور كلي است.
خلف وعده از صفات منافقين است: از جمله دليلهاي حرمت خلف وعدهي با خلق احاديثي است كه در باب صفات مؤمن و منافق رسيده است از آن حرمت مطلق مخالفت عهد دانسته ميشود مانند حديثي از پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ كه مروي است ميفرمايد: «سه خصلت است در هر كس باشد منافق است هر چند نماز بخواند و روزه بگيرد و خود را مسلمان بداند هرگاه او را امين بدانند و چيزي به او بسپارند در امانت خيانت ميكند و هرگاه حرف ميزند دروغ ميگويد و هرگاه وعدهاي ميدهد به وعدهاش وفا نميكند».[2]
حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: كسي كه در معاملاتش با مردم ستم نكند و در سخن گفتن دروغ نگويد و در وعدههايي كه به آنها ميدهد خلف وعده نكند غيبت كردن از چنين شخصي حرام است و مروتش تمام و عدالتش هويدا است بايد او را برادر ديني دانست و حقوق برادري او را رعايت كرد.[3]
پس كسي كه ظالم يا دروغگو يا پيمان شكن باشد جايز الغيبة و فاسق است.
استثناء پذير نيست: و نيز ميفرمايد: سه حكم از واجبات خداست كه به كسي اجازه نداده آن را ترك كند نيكي به پدر و مادر، نيكوكار باشند يا بد كردار و وفاي به عهد با نيكوكار و بدكردار و امانتداري كه بايد به صاحبش رد نمود خواه خوب باشد يا بد[4] و نظير همين حديث هم در كافي از حضرت سجاد ـ عليه السّلام ـ روايت شده است.
حضرت امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: هر كس با همسر خود شرط و عهدي كرده بايد به آن وفا كند زيرا مسلمان با هر عهدي كه ميكنند استوارند و به آن وفادار مگر شرطي كه حلال خدا را حرام يا حرامي را حلال كرده باشد.[5]
پيمان شكنان از چهارپايان بدترند: اخباري كه در وجوب وفاي به عهد و حرمت پيمان شكني است بسيار و براي اهميت مقام همين بس كه خداوند پيمان شكنان را از مقام عالي انسانيت طرد و در زمرهي حيوانات قرار داده است، ميفرمايد: «بدترين جانوارن در نزد خدا آنهايي هستند كه به كفر خو كرده ايمان آور نيستند كساني كه از آنها پيمان گرفتهاي و هر دفعه پيمان خود را ميشكنند و از خدا نميترسند».[6]
بايد دانست كه خداوند پيمان شكني را به هيچ وجه حتي دربارهي مشركين و كفار، اذن نفرموده و وفاي به پيمان آنها را هم واجب فرموده است.
پيمان با مشركين محترم است: پس از قدرت و شوكت اسلام در سورهي برائت به جهاد با مشركين امر فرمود كه مكه معظمه را از لوث شرك و بت پرستي پاك كنند ولي از اين حكم آن عده از مشركيني كه سابقه پيمان عدم تعرض با مسلمين دارند استثناء فرمود كه بايد به پيمان خود وفا كنند و متعرضشان نشوند تا مدت پيمانشان پايان پذيرد آنگاه با آنها جهاد كنند چنانچه ميفرمايد: «مگر كساني از مشركين كه با ايشان پيمان بستهايد و چيزي از پيمانتان را نقص نكرده و با كسي بر عليه شما هم پشتي نكردهاند براي آنها پيمانشان را تا مدتشان كامل كنيد به درستي كه خدا پرهيزگاران را دوست ميدارد».[7]
وفاي به عهد پيغمبر با مشركين: شواهد بسياري در دست است كه چقدر پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ما به وفاي به عهد اهتمام داشت از آن جمله در صلح حديبيه بين آن حضرت و مشركين مكه پيماني بسته شد كه اگر كسي از پيروان رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ به سوي قريش آيد قريش او را بپذيرند و هر كس از قريش به سوي پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ آمد او را نپذيرد رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ همچنان بر پيمان خود استوار بود و كسي از افراد قريش را در آن هنگام نميپذيرفت.
ابورافع ميگويد: قريش مرا به نزد پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ فرستادند هنگامي كه آن حضرت را ديدم در دلم نور اسلام تابيد به آن حضرت عرض كردم يا رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ من ديگر به سوي قريش بر نميگردم فرمود من بر خلاف عهد عمل نميكنم و پيام آوران را نگه نميدارم تو به سوي آنها باز گرد و اگر ديدي باز اسلام را ميخواهي از نو به سوي ما باز آي.[8]
پيمان با قريش محترم است: حذيفة اليمان ميگويد: چيزي كه مانع آن گرديد كه من در «بدر» حاضر شوم جز اين،چيز ديگري نبود كه من و ابوالحسيل خارج شديم و به كفار قريش برخورديم آنها به ما گفتند: شما محمد ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ را ميخواهيد گفتيم نه ما مدينه را ميخواهيم، از ما عهد و پيمان خدايي گرفتند كه به شهر وارد شويم و با او همكاري در جنگ نكنيم. به سوي پيامبر آمده و جريان را گفتيم فرمود: «منصرف شويد با پيمان شما مسأله منتفي شد ما از خدا ياري و كمك ميطلبيم».[9]
پسر را به پدر باز گردانيد: هنگامي كه سهيل بن عمر دربارهي صلح حديبيه با رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ مذاكره ميكرد هنگام نوشتن عهدنامه و پيش از امضاء شدن آن جندل فرزند سهيل كه از كفار قريش فرار كرده بود در حالي كه پاهايش در زنجير بود اظهار اسلام كرده خود را ميان مسلمانان انداخت پدرش چون اين را ديد نزد پسرش آمده بر او طپانچه زد و گفت يا محمد ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ اين اولين چيزي است كه با يكديگر معاهده و مصالحه نمودهايم بايد فرزندم را رد كني. پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ به واسطهي عهدي كه شده بود پذيرفت و جندل را به شرطي كه او را امان دهد و اذيت نكند حاضر شد كه تحويل دهد پس از اصرار آن حضرت او را امان داد جندل گفت اي مسلمانان من كه مسلمان شدهام چگونه ميان مشركين روم رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ فرمود برو صبر كن تا خدا براي تو فرج كند چه ما بر خلاف آنچه پيمان بستهايم نميتوانيم كاري كنيم سهيل دست فرزندش را گرفت و برد ولي به عهدش وفا نكرد او را اذيت و آزار فراوان كرد.[10]
همين جا ميماندم تا بميرم: پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ به يك نفر وعده فرمود كه در مكان معيني نزد سنگي بماند تا او بيايد آن حضرت همانجا توقف فرمود آن شخص نيامد تا وقتي كه آفتاب سوزان بر بدن آن حضرت افتاد بعضي از اصحاب كه آن حضرت را در آن حال ديدند عرض كردند از اينحا حركت بفرمائيد فرمود نميتوانم به جاي ديگر روم تا وقتي كه آن شخص آمد حضرت فرمود اگر نيامده بود از اينجا حركت نميگردم تا مرگم برسد.[11]
اسماعيل صادق الوعد: در سورهي مريم راجع به اسماعيل صادق الوعد ميفرمايد: «و ياد كن در قرآن قصه اسماعيل را به درستي كه راست وعده و فرستادهي خداوند به خلق و خير دهنده بود.»[12]
اين پيغمبر به كسي وعده داد كه من در اين مكانم تا تو بيائي سه شبانه روز و به قول اكثر و اشهر يك سال در آنجا ماند تا او آمد و خداوند در آيهاي كه ترجمهاش گذشت او را به صدق وعده ميستايد.
بيوفايي از كفر سرچشمه ميگيرد: حضرت امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ نقض عهد و خلف وعده را از شعبههاي كفر ميداند و ميفرمايد: «به خدا سوگند كه معاويه از من زيركتر نيست ليكن او پيمان ميشكند و از حق منحرف ميشود و از عقوبت خدا نميترسد و اگر بدي پيمان شكني نبود من از همه زيركتر و به روش نيرنگ بازي داناتر بودم ولي هر نيرنگ و بيوفايي، بيرون رفتن از فرمان خدا است و هر نافرماني خدا كافر شدن به معبود مطلق است و هر نيرنگباز و بيوفايي را پرچمي است كه به آن در روز قيامت شناخته ميشود».[13]
علامه مجلسي ميفرمايد: در روايات از صاحب كبائر به كافر تعبير شده و محتمل است كه چون غدر از گناهان كبيره است در اين خطبهي شريف از آن به كافر تعبير شده است.
مسلمان نيرنگ نميزند: و نيز ميفرمايد: «به درستي كه وفاي به عهد همزاد راستي و درستي است و هيچ سپري را نگاه دارندهتر از وفاي به عهد براي نجات از عذاب نميدانم و كسي كه بازگشتش را ميشناسد (ايمان به روز جزا دارد) غدر نميكند و پيمان نميشكند در زماني هستيم كه مردمان بيوفايي و نيرنگ را كياست و زيركي ميگيرند و جاهلان آنها را به نيكي فراست نسبت ميدهند چه ميشود اين گروه حيلهگر و جاهل را خدا ايشان را بكشد به درستي كه راههاي حيله را ميبيند حيله را كه از آن جمله پيمان شكني است من خوب ميدانم ليكن مرا امر و نهي خدا مانع است ولي كسي كه درد دين ندارد و از هيچ گناهي پرهيز نميكند (مانند معاويه و عمر و عاص) امر خدا را نديده انگاشته و در مواقع حيله فرصت را غنيمت ميشمارند، نيرنگ ميزنند و خلف وعده ميكنند.[14]
نقض عهد و دروغ:
بعضي از فقهاء نقض عهد و خلف وعده را از اقسام دروغ دانستهاند خصوصاً اگر در هنگام تعهد و وعده دادن تصميم داشته باشد كه به وعدهاش وفا نكنند و عهدش را بكشند بنابراين تمام آيات و روايات وارده در مذمت و حرمت و عقوبت دروغ كه سابقاً ذكر گرديد شامل نقض عهد هم ميشود.
[1] . من كان يؤمن بالله و اليوم الاخر فليف اذا وعد (اصول كافي، ج2، ص270، حديث 2).
[2] . ثلث من كن فيه كان منافقاً و ان صام و صلي و زعم انه مسلم من اذا ائتمن خان و اذا حدث كذب و اذا وعد اخلف (اصول كافي).
[3] . من عامل الناس و لم يظلمهم و حدثهم فلم يكذبهم و وعدهم فلم يخلفهم فهو ممن كملت مروته و حرمت غيبته و ظهر عدله و وجبت اخوته (اصول كافي).
[4] . ثلثة لم يجعل الله تعالي لاحد فيها رخصة برالوالدين برين كانا او فاجرين و الوفاء بالعهد للبر و الفاجر و اداء الامانة للبر و الفاجر (خصال شيخ صدوق).
[5] . من شرط لامرئته شرطاً فليف به فان المسلمين عند شروطهم الا شرطاً حرم حلالا او احل حراماً (تهذيب).
[6] . ان شر الدواب عندالله الذين كفروا فهم لايؤمنون الذين عاهدت منهم ثم ينقضون عهدهم في كل مرة و هم لايتقون (سوره انفال، آيه 57 و 58).
[7] . الا الذين عاهدتم من المشركين ثم لم ينقصوكم ثم لم ينقصوكم شيئاً و لم يظاهروا عليكم احداً فاتموا اليهم عهدهم الي مدتهم ان الله يحب المتقين (سوره توبه، آيه 4).
[8] . كتاب اسلام و صلح جهاني، تأليف سيد قطب، ص264.
[9] . كتاب اسلام و صلح جهاني، تأليف سيد قطب، ص264.
[10] . تفسير منهج الصادقين، سوره فتح.
[11] . بحارالانوار.
[12] . واذكر في الكتاب اسمعيل انه كان صادق الوعد و كان رسولاً نبياً (سوره مريم، آيه 54).
[13] . و الله ما معويةبادهي مني و لكنه يغدر و يفجر ولو لا كراهية الغدر لكنت من ادهي اناس و لكن كل غدرةفجة و كل فجرةكفرة و لكل غادر لواء يعرف به يوم القيمة (نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه 200، ص375).
[14] . ان الوفاء توأم الصدق ولا اعلم جنة اوقي منه ـ ولا يقدر من علم كيف المرجع و لقد اصبحنا في زمان قد اتخذ اكثر اهله الغدر كيساً و نسبهم اهل الجهل فيه الي حسن الحيلة ما لهم قاتلهم الله قديري الحول القلب وجه الحيلة و دونها مانع من امر الله و نهيه فيد عها رأي عين بعد القدرة عليها و ينتهز فرصتها من لاجريحة له في الدين (نهج البلاغه، خطبه 43).
@#@
شرط ضمن عقد لازم: ظاهر كلمات اكثر فقهاء آن است كه عهد و وعده و هر شرطي اگر در ضمن عقد لازمي مانند خريد وفروش و صلح و اجاره واقع شود وفاي به آن واجب است و اگر ابتداء واقع شود وفاي به آن مستحب است.
و بعضي ديگر فرمودهاند كه عهدها و شرطهايي كه در ضمن عقد ميشود علاوه بر اينكه وفاي به آن واجب است بر عهده شخص متعهد، حقي براي طرف ثابت ميشود به طوري كه ميتواند مطالبه كند و اگر نداد به زور و قهر حق خود را بگيرد ولي اگر وعده ضمن عقد لازمي نباشد بلكه عهد و شرط ابتدايي باشد اين حق ثابت نميشود و فقط همان حكم تكليفي به وفاي عهد متوجه اوست.
بايد همه جا و هميشه وفاي به عهد كرد: ليكن پس از دانستن آيات و روايات گذشته واضح ميشود كه احتياط شديد در وفا كردن به هر وعدهاي است و سزاوار است براي اينكه شخص به پيمان شكني مبتلا نشود در هنگام عهد كردن و وعده دادن به طور جزم متعهد نگردد بلكه به طور تعليق «شايد و اگر» متعهد شود و لااقل معلق برخواست خدا كند و بگويد انشاءالله يعني اگر خدا بخواهد چنين و چنان خواهم كرد.
تعليق بر مشيت متفاوت است: هر نذر و پيمان و وعدهاي كه به مشيت و خواست خداوند معلق شود واجب الوفاء نيست چنانچه علامه حلي فرموده و مشهور فقهاء هم با ايشان موافقند مگر در فعل واجب يا ترك حرام كه تعليق بر مشيت مؤثر نيست.
بايد دانست كه اين حكم در صورتي است كه گفتن انشاءالله از روي تعليق باشد ولي اگر از روي جزم متعهد شود و وعده بدهد و براي تبرك مثلاً بگويد انشاءالله (نه به طور تعليق) آن نذر و عهد واجب الوفاء است.
وعده شر وفا ندارد: پوشيده نماند آنچه از لزوم وفا به عهد ذكر شد در صورتي است كه مورد عهد و وعده امر شري نباشد پس اگر وعدهي بدي به كسي بدهد كه از آن به وعيد تعبير ميشود خلف چنين وعدهاي قبيح نيست و ضرري ندارد بلكه از آيات شريف و اخبار وارده در نيكي عفو چنين استفاده ميشود كه به چنين وعدههايي عمل نكردن بسيار خوب است مثلاً از همسر يا فرزند خود يا ديگري خلافي ديده و عهد كرد كه با او چنين و چنان ميكنم يا احسان خود را از او ميبرم البته عمل نكردن به چنين عهد و وعدهاي بسيار خوب و مطلوب و مورد امر خداوند است چنانچه ميفرمايد: «بايد كه در گذرند و ببخشند آيا نميخواهيد كه خدا شما را بيامرزد».[1]
اگر آن عهد و وعيد را به قسم مؤكد كرده سزاوار است براي اين كه مخالفت قسم نشده باشد به طوري كه به طرف شري نرسد به آن عمل كند تا مخالفت قسم نشده باشد مانند آنچه را كه خداوند به ايوب ياد داد.
ايوب و دسته چوب: هنگامي كه از همسر خود خلافي ديد قسم خورد يك صد تازيانه به او بزند چون از بيماري برخاست و خواست به سوگندش وفا كند به او دستور داده شد دسته چوبي كه عدد آن يكصد دانه باشد (مانند جاروب) به دست بگيرد و يك دفعه به او بزند تا صدق كند يك صد چوب به او زده و خلاف قسم هم رفتار نكرده باشد به علاوه به زن هم صدمهاي نرسد چنانچه اين قصه را در سورهي «ص» بيان ميفرمايد: «به دستت يك دسته از چوب اذخر (يا از شاخههاي باريك) بگير و به زن خود بزن و سوگندت را مخالفت مكن».[2]
[1] . وليعفوا و ليصفحوا الاتحبون ان يغفر الله لكم (سوره نور، آيه 22).
[2] . و خذ بيدك ضغثناً فاضرب به ولا تحنث (سوره ص، آيه 43).
نظرات شما عزیزان: